افکارکسیخته

حال الانمو برای بدترین دشمنمم نمیخام هیچوقت. من دستم کوتاهترین دست دنیا از زمین و زمانه.لعنتی من خودم خودمو محکوم به این تنهایی کردم که تاوان گذشتمو بدم و دیگه آزارم به کسی نرسه.تو چرا چطور واسه چی داری متحمل این عذابم‌میکنی دیگه.چطور میتونی ۳ماه کامل بعد اون همه خاطره ای که از خودت جا گذاشتی، بی خبر، بی صدا بی هر کوفت دیگه ای بذاری جیکت در نیاد؟؟؟دارم زنده زنده جون میدم‌مهسا چرا نیستی مهسااااااا چرا نیستیهیجا جز اینجا نمونده برام واسه دو کلمه حرف زدن.حنی اینستای کوفتی بسته شده و من جاییم که حتی اس ام اس نمیتونم بگیرم بازش کنم...مگه میشه تو اینارو ندونی مهسا؟؟ مگه میشه منو ندونی الان؟ مهسا هرلحظم دارم میمیرم کجایی تو کجایی که روزی هزاربار ارزوی مرگ دارم.مگه ممکنه یکی ندونه کسی اینهمه دلش فقط یه خبر از حالش میخاد؟ مگه میشه اینقدر بیخود دلتنگ فقط و فقط یه نفر بود.یه نفری که نیییییییست.که مال کس دیگس.که نیییییست سهیل احمق نییییست.هرچی بود تمومه کلی چرا نمیتونم اخه چرا نمیتونم بفهمم که همش تمومه.مهسا کجایی دارم میمیرم.مهسا هرشب دارم زنده به گور میشم کجایی. نه میتونم حرفی ازت بزنم به کسی، نه گفتنو نگفتنم اثری تو حالو روزم داره نه هیچ گه دیگه. هارداسان اخه داغیلدیم مهسا هارداسان. کلافه شدم از خابیدن به زور مستی.کلافه شدم از مرور ثانیه به ثانیه خاطراتت. دیوونه شدم از بس با خودم حرف زدم و یهو فهمیدم دارم مزحرف میگم با خودم.کجایی تورو خدا بیا و یه کلمه حرف بزن دارم میمیرم مهسا تورو خدا فقط یه کلمه، یه خبر یه پیامهرروزم داره به یادت میگذره مگه میشه ندونی اینو مگه میشه مهسا؟؟؟ افکارکسیخته...ادامه مطلب

هر که این عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباهوان که این مجلس نجوید زندگی بر وی حرام  مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیامخیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه بادکه از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام ماجرای من و معشوق مرا پایان نیستهر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام گل ز حد برد تنعم نفسی رخ بنماسرو می‌نازد و خوش نیست خدا را بخرام زلف دلدار چو زنار همی‌فرمایدبرو ای شیخ که شد بر تن ما خرقه حرام مرغ روحم که همی‌زد ز سر سدره صفیرعاقبت دانهٔ خال تو فکندش در دام چشم بیمار مرا خواب نه در خور باشدمن لَهُ یَقتُلُ داءٌ دَنَفٌ کیفَ ینام تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتمذاکَ دعوایَ و ها انتَ و تلکَ الایام حافظ ار میل به ابروی تو دارد شایدجای در گوشه محراب کنند اهل کلام افکارکسیخته...ادامه مطلب

اومدم خراب بشم اینجا که نایی نموند از اینهمه نگفتناهی وای از ظلمت بی ناموس شب که تاروپود دلو بهم میزنه ته هرروز و امان اگه نباشه اونی که باید براش حرف بزنی و صد امان اگه یه شب دو شبت بشن شبهای تموم‌ نشدنی که نیییییست...خدایا نمیدونم با تو الان حرف میزنم، با خودم‌ میگم یا با اونی که شاید مدتها بعد اینو بخونه و معلوم‌ نیس چی ازش بفهمه دارم صحبت میکنم،اما دلم داره میترکه و خسته شدم از حرف زدن با ماه لای پنجره نیمه بازی که هرشب مث تیری تو تخم چشمه...زمین، زمان، روزگار و چرخ گردونش...شماها بشنوینم..من از خواستن و نرسیدن، از رفتن و جا موندن، از دیدن و سراب بودنش امونم بریده.من از خفه کردن دوست دارم گفتنام بهش،نفسم‌ بالا نمیاد.شبم،روزم، ظهرم عصرم هرثانیه لعنتیم تو ذهنم زندگیم‌‌ با اونیه که به قشنگی سرابیه که وجودی نداره برام تو واقعیت..واقعیتی‌ که پر از دغدغه های مزخرفیه که تک تکشونو گند میزنم و حتی راه جم و جور کردنم‌ نیس براشون...ای داد و بیداد از نشدن ها...داد از تقدیرایی که یه روز بیدار میشی میری کیلومترها اونورتر چن ساعتی باهاش باشیو، یهو میبینی شب شد و زیر نور‌ مهتاب قراره باهم صبح‌ کنین و از اونور هفته ها پازل کنار هم میچینی تا فقط یه لحظه...یه لحظه ای که همه چی آمادس کنارش باشیو تو اوج ناباوری به‌ کودکانه ترین حالت ممکن باخت میدی و هررررچی چیدی مث آب ریخته رو زمین،محو و نابود میشه.آه مهسای دست نیافتنیم، تو اوج نفرت و ناراحتیت ازم، به اندازه تک تک دم و بازدم‌ نفسام هواتو تو سرم دارم.تنها خوبی اینجا اینه که درسته به ناکجا دارم‌ مینویسم، اما کسی به داغ دلم‌ پوزخند نمیزنه.دلم‌ تنگته آخه رنگی ترین واقعیت انکار نشدنیه زندگیم...تنگته تنها دلیل زل زدن به اون تلگرام لعنتی که یه افکارکسیخته...ادامه مطلب

بی تـــو مـهــتـاب شـبـــی...                                                     بــاز از آن كـــــــوچـــه گذشــــتــم... همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم... شــوق ديدار تـــــو لـــبريز شـــــد از جام وجــودم... شـــــدم آن عـــاشـــــق ديـــوانــه كه بـــــ.......ـــــودم! در نهانخانه ی جا افکارکسیخته...ادامه مطلب

به هر دری که زدیم،نشد که نشد :-(

افکارکسیخته...

افکارکسیخته...

گاهی باید از نو ساخت

افکارکسیخته...

اسم الکل بارون اتوبوس قرمز همسفر زنگ گوشی ممیضا ی.پور درس حسابداری مانکن سر کوچه پنجراه سر کوچه جواهر تو اون کوچه کمربندی کلانتری خوشگل بی آرایش آینه وسط ماشین عکس تو برف شال بربری نوبه نانه ویچت کنت پاور رستوران سه راه حسنلو سرویس کالای ساختمانی کوی3 خواب باغ عید تاکسی پیاده رو تبریز اون خراب شده خ افکارکسیخته...ادامه مطلب

ghaxaall-bio-fb-tags

 

خیلی مسخره س

افکارکسیخته...

پدر بزرگ مرد از بس سیگار کشید!
مادربزرگ ساعت زنجیردار او را به من بخشید...
بعدها که ساعت خراب شد، ساعت ساز عکسی را به من داد که در صفحه پشتی ساعت مخفی شده بود... دختری که شبیه جوانی های مادربزرگ نبود...
پدر بزرگ چقدر سیگار میکشید...

افکارکسیخته...